من اووووووووومممددددددددمممممممم!!!
من بالاخره اومدم
از اینکه یه روز بدقولی کردم واقا ببخشید راستشو بخواین دیروز ظهر که از امتحان برگشتم تا لباسامو عوض کردم یه کتاب تو کتابخونه کوچیکم بهم چشمک زد و تازه یادم افتاد چندوقته چقد دوس دارم بخونمشو با تنبلیو سرگرمیه امتحانا دست رد به سینش زده بودم، ولی دیروز با یه شورواشتیاق فراوون برش داشتم و با خیال آسوده و به دور از هرفکره امتحانی شروع کردم به خوندن اینقد واسم جالب بود که از دیروز ظهر تا امشب ی لحظه هم از دستم نیوفتادو بکوب خوندمش مامان طفلیم فک میکنه خل شدم! اخه معمولا همه بعد از این همه درس خوندن و یه ماه کتابو جزوه دیگه از هرچی کتابه حداقل تاچند هفته چندششون میشه ولی خب من طبق فکرو نظر مامانم یکم خلم خلاصه که میتونم بگم یروزم به صورت مفید گذشت چون یه کتاب قشنگو خوندم
یکم خبرای بد دارم عمر تابستون امسال من خیلی کوتاهه البته من عاشق این کوتاهیشم چون ازخونه نشینی متنفرم و از همه بهتر اینکه ازاول مرداد تا آخر شهریور کاراموزی دارم و تو بیمارستانم
5تا کاراموزی دارم تو این تابستون: بخش قلب، بخش ارتوپد، بخش جراحی، بخش زنان و مرکز بهداشت
البته یچیزی که تو این کاراوموزیا واسم سخته اینه که واسه گذروندن دوتاشون باید برم مشهد آخه قوچان شهر نسبتا کوچیکیه و ی بیمارستان داره و ی زایشگاه و توبیمارستانشم غیر بخش داخلی ، جراحی ، اطفال و البته اورژانس بخش دیگه ای نداره و ما بالاجبار مجبوریم واسه گذروندن خیلی ازبخشا بریم مشهد راستشو بخواین واسه من سخته ازخانوادم دور باشم و یکبار به این خاطر قید درس خوندن تودانشگاه دولتیو زدم، به قول معروف بچه ننم تازه جالب اینجاس خواهرمم مشهد درس میخونه و اونجاس با این همه بازم احساس غربت میکنم
نمیدونم این چیزا واسه شما جالبه یا شایدم خیلی خسته کننده باشه ولی از اونجایی که من خیلی دوستای وبلاگیمو دوس دارمو باهاشون احساس صمیمیت میکنم و درست مثل دوستای خودم که روزمرگیامو واسشون تعریف میکنم دوس دارم با شما هم حرف بزنم. حالا واسه دوستایی که حوصله پرچونگیای منو ندارن یه چندتا عکس انتخاب کردم ک واسه خودم خیلی جالب بوده و حسابی بهم انرژی خوشگل میده
دعامیکنم که این عکسا حذف نشه