من و پاييز...
من و پاييز... از عصر داره بارون ميباره واسه همين يدفه هوس كردم يه پست دااااااااااغ پاييزي بذارم كه تو اين سرماي پاييز حسابي گرمتون كنه
راستشو بخواين زندگي من بيست سالو يازده ماهو بيستوسه روزه كه با پاييز گره خورده، يك تناسب خاص كه كه خودم تو بوجود اومدنش هيچ نقشي نداشتم!
منم مث همه عاشق بازي رنگاي پاييزم كه رنگاي گرمو تندش به آدم انرژي ميبخشه البته پاييز واسه من هميشه يجورايي دلگير بوده. هميشه باخودم ميگفتم كاش تو فصل بهار يا تابستون دنيا اومده بودم اونجوري شايد زندگيم شادتر بود!!!!!!!!! البته اين ازاون استدلالاي مسخره خودمه ها!
ازعصر كه بارون شروع به باريدن كرده و مرتب با انگشتاي بلندش به شيشه هاي اتاقم ميزنه به اين فك ميكنم چقد زود زمستون بساطشو توشهر كوچيك من پهن كرده و اين بارون داره پاييزو واسم ياداوري ميكنه، پاييزي كه خيلي زودتر از اون چيزي كه من فك كنم رسيد به ماه آخرش و البته ماه اخرررررررررررررر...!!!!! ماهي كه با تموم وجود بهش احساس دين ميكنم، يه دين بزرگ كه وجودمو بهش بدهكارم.
دوس دارم دادبزنمو به خدا بگم خدايااااااااااااا لطفا همين جا نگهش دار، دوس ندارم 20سالگيم با اين همه خاطرات خوبوبد به اين زودي تموم شه آخه من ارادت خاصي به 20ساگي داشتم، يجور حس ناب بزرگ شدن، مفيد بودن، ارزشمند بودن... اين حس قشنگو به واسطه رشتم و شغلم دارم. خداجووووووووون ممنونم كه لطف كرديو گذاشتي كه اين حس خوبو داشته باشم.
ميدونين يكاري كه اوايل حسابي از انجام دادنش فراري بودم ساكشن كردن راه تنفسي بيمارا بود ولي خيلي وقته يجور ديگه نگاهش ميكنم. وقتي ميبينم يه بيمار صداي تنفسش مث غل غل ميمونه و صداي كراكل داره و من ساكشنش ميكنم و اون يه نفس راااااااااااااحت ميكشه تو دلم خدارو هزاربار شكر ميكنم كه تونستم آرامشو به يه بندش هديه كنم؛ اين يكي از اون حساي نابو قشنگ بود كه تونستم تو بيمارستان پيداش كنم!
امروز سومين روزي بود كه توبخش اطفال مشغول بودم، يه كاراموزي خوبو دلنشين و درعين حال دلگير. دوس دارم تو اين بخش اينقد به كوچولوهاي دوس داشتني مهربوني كنم كه ديگه هيچ كدومشون از روپوش سفيد وحشت نداشته باشن. كاركردن با بچه ها خيلي شيرينه و حسابي اين روزا سرحالم، كلي با بچه ها بازي ميكنمو ميخندم.
اينم عكس جيگراي من آنيتا و آرميتا
قبون تعجب كردنت عشــــــــــــــــــــــــــــقم
اينم چندتا عكس بدون شرح...!!!
راستي همينجا جا داره به خواهر عزيزم واسه برگزاري نمايشگاه عكاسيش كه چندروز پيش افتتاحيش تومشهد بود تبريك بگم
ايشالا كه شماهم پاييز خوبي داشته باشي و موفق باشي
نگاهت قشنگه عزيزم. ميسي
واااااااي رضوان اين از اون جمله هايي بود كه واقا واسم تاثيرگذار بود و فك ميكنم واقا تو زندگي من واقعيت داره. از اون جمله هاست كه محاله ازذهنم بره بيرون
ممنون از اين همه انرژي قشنگ ك بهم ميدي
و چه عکس های قشنگ و کوچولوهای خوشگلی
نگاهت خوشگله گلممممممممم
