بعد ازكلي تاخير...
سلام سلام
سلام به همه ي دوستاي خوبو مهربون مجازيم دلم واستون خيــــــــــــــــــــلي تنگ شده هم واسه خودتون و هم واسه كوچولوهاي نازو خوردنيتون واقا خيلي شرمندم اخه كاراموزياي پشت سرهم و شروع دانشگاه و البته تنبلي خودم باعث شد چندين و چند روز وقفه بيفته بين پستام و نتونم زود بيام و وبمو اپ كنم
اول ازهمه از كاراموزي قشنگ مادرونوزاد يا بخش زنانم واستون بگم و بگم چقد كاراموزي شيرين و دوست داشتنيي بود واسم. اولين بخشي بود كه اينقد ازكار كردن توش احساس لذت ميكردم البته من كلا عاشق كارمم ولي خب تموم بخشا يجورايي با مريضي مرتبط هستن و مطمئنا مراجعه كننده ها بعلت يه مريضي و درد بستري ان ولي خب شيريني اين بخش همينه كه مراجعه كننده هاش با يه حال قشنگ ميان و با يه حال قشنگ تر مرخص ميشن. البته خب كيسايي هم هستن كه بعلت يه بيماري بستري ميشن ولي ازشانس خوب من اين مدت كه كاراموزي داشتم اصلا غير از كيس زايماني كيس ديگه اي توبخش نديدم البته فقط يه مورد غير زايماني وجود داشت كه اونم مريضي خاصي نداشت و ديدن اين عارضه ناراحت كننده نبود كه البته من تو وبم نميگم مشكل چي بوده(ميخوام ببينم خودتون حدس ميزنين يا ن)
تنها موردي كه ناراحتم كرد تولد يه نوزاد با يه خورده ناهنجاري بود كه خداروشكر خداروشكر بعد ازمعاينه خانوم دكترعلمي (يكي از عالي ترين متخصصين اطفال قوچان كه من خيلي قبولشون دارم) گفتن مشكل خاصي وجود نداره با اين همه ارجاع دادن به يه متخصص ديگه كه خيالشون راحت شه، اين نوزاد با يك زائده دركنار دستو پاش متولد شده بود كه اصطلاحا بهشون ميگن افراد شش انگشتي كه خداروشكر اين زائده يه تيگه گوشت بود و استخون داخلش نبود و همين باعث ميشد نگراني وجود نداشته باشه. البته نوزاد هرني نافي (فتق نافي) هم داشت كه اين يه مشكل شايع بين نوزادان و در اكثر مواقع تا يكسالگي بطور خودبخود رفع ميشه. خلاصه كه اصلا موضوع نگران كننده اي وجود نداشت. البته اين عارضه ها دليلش واضح بود بخاطر ازدواج فاميلي و سن كم مادر كه نوزده سال سن داشت اين طفل بي گناه دچار اين ناهنجاري ها شده بود
از مربي خيلي خوب و مهربون و مهم تر ازهمه باسطح علمي بالا خانوم ن بگم چقد خانوم خوب و با شخصيتي بودن. واقا يكي از بهترين اساتيدي بودن كه ازهمه لحاظ قبولشون داشتم. واقا ازهمه لحاظ بادانشجو كنار ميومدن. يكي از مهم ترين مواردي كه يه مربي تو رشته ما بايد داشته باشه اينه كه كار دانشجورو توبالين زير سوال نبره و اگه خطايي وجود داره بعد اينكه از اتاق اومديم بيرون تذكر بده كه خانوم ن واقا اين موردو رعايت ميكرد و من ازكاركردن كنار همچين استادي لذت ميبردم و از همين جا ازش تشكر ميكنم. جالب اينجاس كه خانوم ن با سن كمشون اينقد عالي بودن و اين همه تجربه داشتن
تو اين كاراموزي خيلي كاراي خوبي ياد گرفتيم يكي از اين كارا شستشوي معده نوزادا بود البته خيلي كار حساسي بود و من كه عاشق ني نيام واقا واسم سخت بود انجام اينكار ولي خب با فكركردن به اين موضوع كه دارم واسه سلامتي اين ني ني كوچولو اينكارو ميكنم شجاعت پيداكردم و اينكارو انجام دادم. گاهي اوقات جنين داخل شكم مادر مكونيوم (مدفوع جنين) دفع ميكنه و وارد معدش ميشه يا اينكه بعد ازتولد مادر شير نداره و همراهيان به نوزاد طفلك اب قند ميدن كه باعث استفراغ نوزاد ميشه كه در اين موارد بايد معده ني ني شستشو داده بشه. يكي ديگه ازكاراي حساس كه واسه نوزاد ممكنه انجام بشه گرفتن نمونه خون از نوزاد كه خيلي كار وحشتناكي (واسه من) بود و اصلا حاضر نشدم زير بار اين كار برم و انجامش ندادم. البته هيچ كدوم ازدوستامم انجام ندادن
بعد از كاراموزي بخش زنان كمتر از يك هفته دوباره كاراموزي ترم مهرم شروع شد كه تو اين يه هفته همش درگير كاراي انتخاب واحدم بودم
از 5مهر رفتيم مشهد كه به مدت 3روز كاراموزي تخصصي ENT يا همون گوش و حلق و بيني داشتم كه دربخش ENT بيمارستان قائم مشغول شديم با يه مربي عوضي به تموم معني خانوم ك! اول اين نكته رو بگم كه ما هنوز واحد تئوري گوش حلق بيني رو پاس نكرديم و تازه اين ترم اين درسو داريم و ما كه قبل شروع شدن كلاسا اين كاراموزيو داشتيم عملا هيچ اطلاعات تخصصي از اين درس نداشتيم و حتي جزوه يا كتاب در اين مورد هم نداشتيم. اين مربي محترم كه بسيار هم عقده اي تشريف داشتن از همون روز اول رواعصاب ما رفتن و ما مجبورشديم بگيم ازقوچان واسمون جزوه تهيه كنن و بفرستن مشهد. نكته اي كه گفتم راجب اينكه مربي نبايد دربالين مريض كار دانشجورو زير سوال ببره رو اين استاد خيلي قشنگ رعايت ميكرد!!!!!!!!!!!! علاوه بر اينكه كار مارو بالا سربيمار زير سوال ميبرد بلكه شخصيتمون هم زيرسوال ميبرد و به جرات ميتونم بگم هيچكس تاحالا با من اينجوري برخورد نكرده بود حتي توخانواده و من با اين همه روحيه حساسم واقا يه خاطره فراموش نشدني واسم شد. يكي از خاطرات جالب! اين كاراموزي اين بود كه از ترس اين مربي نامرد بالاسر مريض واسه گرفتن يه نمونه خون ساده (كه هيچكاري نداشت و بارها و بارها اين كارو به خوبي انجام داده بودم و مريضام كلي تعريف كرده بودن و گفته بودن هيچي نفهميدن) دستم به طرز وحشتناكي ميلرزيد ولي خداروشكر بيمارم كه واقا فهميده بود و استرسمو فهميد، اينقد محكم دستشو مشت كرد كه رگش كاملا مشخص شد و مثل هميشه به راحتي اين كارو انجام دادم و بعد اينكه مربي از اتاق بيرون رفت گفتن من از اين مربيتون ميترسم چه برسه به شما!
بعد اينكه دو تا از دوستام نتونستن نمونه از مريضاشون بگيرن مربي محترم! بسيار عصباني شدن و فرمودن شما تجديد دوره اين! خيلي جالب بود گروه ما جز بهترين گروهاس رو ميخواست تجديد دوره كنه! ما اگه كاري هم نميتونستيم انجام بديم از استرس زياد بود والا هممون كارمون خوبه. من كه واقا باشنيدن اين حرف هنگ كرده بودم و چند ديقه اصلا قدرت حرف زدن نداشتم. دوستام مدام ميگفتن بريم خواهش كنيم، التماس كنيم كه تجديد دوره نكنمون! منم داشتن دنبال خودشون ميكشيدن كه يدفه به خودم اومدمو گفتم من عمرا اگه برم از اين خواهش كنم. هرچي دوستام گفتن من زير بار نرفتم و ا زاخر توبيمارستان شروع كردم بلند بلند گريه كردن و گفتم من حاضرم كارشناسيمو بيخيال بشم ولي نه از اين خواهش كنم نه باهاش دوباره بيام كاراموزي و تجديد دوره شم. فك كنين من چه حالي داشتم كه گريه كردم. مني كه حتي دوستاي صميميم اشكمو نديدن. دوستام درگير اروم كردن من بودن كه يكي از پرستاراي بخش اومدن و گفتن خانوم ك مارو بخشيدن! همونجا تودلم گفتم اي خدا من چقد بدبخت شدم كه محتاج بخشش همچين آدمي شدم ولي خب ديگه چيزي نگفتم و خانوم ك محترم! يه پست تست ازمون گرفتن و اين كاراموزي قشنگ تموم شد! واقا توعمرم همچين رفتار و همچين كاراموزيو تجربه نكرده بودم. من مربيمون خانوم ك رو هيچوقت نميبخشم و اميدوارم خدا جواب غرور خوردشدمو خودش از اين ادم عقده اي بگيره. نكته جالب اينجا بود كه منو بخاطر نحوه غلط داروكشيدن توسرنگ كلي دعواكرد! چون واقا هرچي گشته بود دليل ديگه اي واسه زيرسوال بردنم پيدانكرده بود
ببخشيد كه با شنيدن حرفاي دلم اينقد سرتونو درد آوردم
الان مشغول كاراموزي اتاق عملم هستم كه بسيار جالبه واسم و توپست بعدي و بعد تموم شدن دورم حتما واستون خاطراتمو ميذارم